سمیه موسی نژاد

روزهای حنایی-168

بدون دیدگاه

اندر حکایات مادر سه دختر(شنگول(حنانه)،منگول(حانیه)،حبه انگور(مریم)(این القابی است که همسرم بر روی دخترانمان گذاشته))

  • اوایل من و حنانه بطور متوسط بر سر گوشی در هفته سه یا چهار بار بر سر زیاد کار کردن با گوشی باهاش بحث داریم.خیلی هم حساس و زود رنج شده.هر چند اکثراً می گویند به سنش ربط دارد، ولی خب تحمل کردنش خیلی سخت می شه.شکر خدا درس خواندنش بهتر شده یعنی اینکه واقعاً درس می خونه بر عکس سالهای گذشته که حسابی من و باباش رو سرکار می ذاشت که مثلاً درس می خواند اما واقعا تنها کاری که نمی کرد درس خواندن بود.البته ناگفته نماند خودش کاملاًحواسش به نماز و روزه هایش هست و شکر خدا من از این بابت دغدغه اش را ندارم.
  • وحال حکایت حانیه خانم،خانم جان بشدت حواس پرت است مثلاً در این سال تحصیلی 2 بار با دمپایی به مدرسه رفته، نه اینکه از روی عمد انجام داده باشد واقعاً حواسش نبوده و یا اینکه کلی مشق را در دفترش نوشته ولی یادش رفته دفترش رو با خودش ببره و یا اینکه جا مدادی اش را جا گذاشته خلاصه اینکه بیشتر از اینکه از دستش عصبانی بشم بیشتر خنده ام می گیرد. خانم جان در اسکیت آنقدر حرفه ای شده که مربی به همسرم گفته بود اصلا فکر نمی کردم که اسکیت را ادامه بده و گفته الان دیگه لازم شده کفشهایش عوض بشه و کفشهای تخصصی بخرید براش. حانیه وقتی استرس می گیره یک سره حرف می زنه مثلا سر قضیه مسمومیت دخترها خیلی استرس گرفته بودش و مرتب حرف می زد(حالا بماند که من اصلاً قضیه را برایش نگفته بودم همکلاسی هایش قضیه را از زبان دیگران که شنیده بودند برای حانیه گفته بودن)
  • نوبتی ام که باشه نوبت مریم بانو است.خانم جان خیلی شیرین شده گاهی ام رو اعصاب از وقتی از شیر گرفتمش خیلی خوابش خوب شده ولی نمی دانم چرا اینقدر سعی می کند در بغل من یا همسرم باشد یک شب که مریم خانه ی عمه اش بود همسرم گفت قبل از مریم چطور زندگی کرده ایم.زمانی از مریم می پرسیم فلان چیزی را می خوری یا می خوای بری بیرون چنان با هیجان می گوید:”آده(آره)”که فقط لبخند و قربان صدقه رفتنش بر روی لبانمان جاری می شود و یا اینکه وقتی چیزی را بهش می دیم چنان با ناز و ادایی می گوید:”منونم”



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


8 − = five