آخرای مراسم نامزدی دختر عمه ام بود که حنانه برای اینکه خاله ش پیشش نمی آد بخوابد شروع به کولی بازی درآوردن کرد من نیز بدتر از او با او ارفتار کردم ،خلاصه با گریه و اعصاب خرابی اومدیم خونه، روز بعد ازش می پرسم دیروز خجالت نکشیدی بچه ها همه به گریه ت خندیدند ، همان طور که داشت کارش را می کرد گفت من چرا خجالت بکشم اونا منو مسخره کردن پس اونا هستن که شیطون گولشون زده مامان مسخره کردن کار شیطونه، خدایش محکومم کرد
روزهای حنایی _۹۴
بدون دیدگاه